به رفتن فکر نمیکنم؛ نه!
خیال میکنم ازین مسیر آمده ای
و گل ها به افتخار قدوم ت
زمین را فرش کردند...
گلدان حُسنِ یوسف م
نشسته لب پنجره
درست مثل من
بغض کرده
دلتـنگ
منتظر
عنوان از رضا احسان پور
من پیش این دریچه
چشم به راه بهارم...
می دانم
سبزتر از جنگل
هیچ وسعتی بهار را نسرود
و سرخ تر از شهید
هیچ دستی در بهار
گلی نکاشت!
بوی تازگی میدهد هـوا
باز هم بهــار نزدیک است..
خوش به حالشان
درختهـا را میگویم-
هر چقدر هم دلشان بشکند
بهار که برسد
باز با رختی نو به تن
پایکوبی میکنند..
و من همچنان پشت ِ پنجره
چشم انتظار ِ
بهار ِ روزگار ِ خود نشسته ام...
گ. ا.